گل پسرا
طبق قرار هر هفته صبح جمعه نی نی آ رو فرستادم خونه بابائی شون تا بعد از جمع و جور کردن خونه خودمم برم . آخه خونمون نزدیکه . وقتی رفتم خاله جون دومی نی نی آ گفت : خاله جون : از مهدی می پرسم مامانت کجاس ؟ میگه : خونمون . میگم : چیکار داره می کنه ؟ میگه : زهم مار می کنه . بازم توو یکی از این جمعه ها ، دو تا خاله جونا با هم رسیدن خونه بابائی نی نی آ . مهدی در و باز کرده ، خاله جون بزرگه اومده توو . دومی که می خواسته بیاد توو مهدی درو بسته . مهدی : گمشو برو خونتون خاله جون : من بعد از شنیدن خبر :
نظرات شما عزیزان: